یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام از عشق دلخونم نکن من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت بنهان و پیدایت منم
سالها جور لیلا را ساختی من کنارت بودم و نشناختی .... من کنارت بودم و نشناختی
نذار به معنیش فکر کنم و حال و روز خودم یادم بیاد
|